نطق زیبا

سخن زیبا , شعر , پند و حکایت , حرف دل شما

نطق زیبا

سخن زیبا , شعر , پند و حکایت , حرف دل شما

می ترسم از صدا که صدا عاشقت بشود
این سوت کوچه گرد رها عاشقت بشود

گفتم به باد بگویم تو را ...نه...ترسیدم
این گرد باد سر به هوا عاشقت بشود
...
پوشیده ای سفید،کجا سبز من؟ نکند
نار و ترنج باغ صفا عاشقت بشود

بگذار دل به دل غنچه ها ولی نگذار
پروانه های خانه ما عاشقت بشود

حالا تو گوش کن به غمم شهربانو تا
در قصه هایم شاه و گدا عاشقت بشود

بالا نگاه نکن آفتاب لایق نیست
می ترسم آن بلند بالا عاشقت بشود

مال منی تو،چنان مال من که می ترسم
حتی خدا نکرده خدا عاشقت بشود

خورشید قصه ی مادر بزرگ یادت هست؟
خورشیدمی تو ،ماه چرا عاشقت بشود

وقتی نشسته اینهمه خاک به پای غمت
باز این گدای بی سر و پا عاشقت بشود؟

عمری است گوش به زنگم، چرا؟

...

که نگذارم

حتی درنگ ثانیه ها عاشقت بشود
.....

که نگذارم

حتی درنگ ثانیه ها عاشقت بشود

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد